مسائل اجتماعی

هیاهوی بی‌مغز در عصر شبکه‌های اجتماعی؛ چرا ذهن جمعی به سطحی‌گرایی پناه می‌برد؟

در دهه‌ی اخیر، شبکه‌های اجتماعی از یک ابزار ارتباطی ساده به مهم‌ترین میدان شکل‌گیری افکار عمومی، رفتار فرهنگی و نگرش اجتماعی تبدیل شده‌اند. اما هم‌زمان، پدیده‌ای نگران‌کننده سر برآورده است: محتوای پرهیاهو اما کم‌مغز !

محتوایی که با شوک‌های هیجانی، اغراق، یا نمایش‌های مضحک مخاطب را درگیر می‌کند، اما هیچ دستاورد فکری یا اخلاقی بر جای نمی‌گذارد. این موج سطحی‌گرایی، به ظاهر سرگرم‌کننده است، اما در ژرفای خود ساختار روان، تمرکز، و ظرفیت انتقادی جامعه را تضعیف می‌کند.

از دیدگاه روان‌شناسی شناختی، مغز انسان به‌طور طبیعی به تحریک‌های سریع و پاداش‌های فوری تمایل دارد. هر کلیک، لایک یا بازدید، یک پاداش دوپامینی کوتاه‌مدت ایجاد می‌کند و همین چرخه‌ی زیستی، فرد را به سمت مصرف بی‌وقفه‌ی محتواهای سبک و تکرارشونده سوق می‌دهد.

وقتی ذهن دچار خستگی، اضطراب اجتماعی یا کمبود معناست، به محرک‌های ساده‌تر و قابل‌هضم‌تر پناه می‌برد تا از مواجهه با واقعیت‌های سنگین فرار کند. در نتیجه، جامعه‌ای شکل می‌گیرد که بیشتر از تجزیە‌و‌تحلیل عمیق واکنش هیجانی سطحی و گذرا نشان می‌دهد.

پیامدهای این وضعیت، چندلایه و فراتر از روان فردی است. در سطح روانی، تمرکز پایدار و حافظه‌ی فعال کاهش می‌یابد؛ فرد نمی‌تواند در یک متن بلند بماند یا به استدلال منطقی فکر کند. در سطح اجتماعی، گفت‌وگو جای خود را به واکنش‌های هیجانی می‌دهد و توده‌ی هیجان‌زده، جای جامعه‌ی اندیشگر را می‌گیرد. هنجارهای اخلاقی نیز دچار فرسایش می‌شوند، زیرا دیده‌شدن و جنجال‌آفرینی به ارزش بدل می‌گردد، نه دانایی و اصالت(به طریقی باید گفت: بدنامی بهتر از گمنامی !) از منظر فرهنگی نیز، این روند، سرمایه‌ی فکری و اعتماد جمعی را تخریب می‌کند و زیست فکری جامعه را به مدار هیجان لحظه‌ای فرو می‌کاهد.

رهایی از این چرخه تنها با اصلاح هم‌زمان فرد و محیط ممکن است. در سطح خرد، باید سواد رسانه‌ای و نظم مصرف دیجیتال را آموزش داد؛ هر فرد می‌تواند با تمرین «روزه‌ی دیجیتال»، کاهش زمان حضور در شبکه‌ها و جایگزینی آن با مطالعه یا گفت‌وگو یا تفکر عمیق راجب تمام پدیده‌های انسانی، ذهن خود را از وابستگی به پاداش فوری رها کند. تمرین تمرکز، یادگیری مهارت‌های جدید، و ثبت اثر روانی محتوای مصرف‌شده از دیگر ابزارهای بازسازی ذهن آگاه است.

در سطح اجتماعی، ایجاد باشگاه‌های محتوای ارزشمند در مدارس، دانشگاه‌ها و انجمن‌های مردم نهاد می‌تواند توجه عمومی را به آثار تحلیلی و آموزشی جلب کند. الگوسازی از تولیدکنندگان اصیل و ترکیب روایت علمی با طنز اجتماعی سالم و سفید، محتوای غنی را جذاب‌تر و رقابتی‌تر می‌سازد. در سطح کلان، سیاست‌های رسانه‌ای باید تغییر کنند؛ پلتفرم‌ها باید به جای شمار واکنش‌ها، شاخص‌های کیفیت و اصالت را مبنای انتشار قرار دهند و کمپین‌های سواد رسانه‌ای می‌بایست در قالب آموزش همگانی روان‌اجتماعی اجرا شوند.

گرایش به محتوای سطحی، نشانه‌ی یک خستگی جمعی است؛ خستگی از فکر کردن، از معنا و از مواجهه با پیچیدگی های زمانه ! درمان این خستگی نه در خاموشی، بلکه در بازسازی نظام توجه به یک جامعه است ، جایی که دانایی و خرد، نه یک هیاهو، بلکه یک ارزش محسوب شود.

ما باید بدانیم: جامعه‌ای که تفکر انتقادی را زنده نگه دارد، هیچ‌گاه در توفان محتواهای بی‌مغز غرق نخواهد شد؛ بلکه با خرد، تعادل و آگاهی، مسیر رشد خود را در همه ابعاد بازمی‌یابد.

مجید زارعی : مشاور و نایب دبیر اتحادیه علمی روان شناسی و مشاوره ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *