غلبهی محتوای بیارزش در فضای مجازی؛ تحلیل، پیامدها و راهکارها
فضای مجازی امروز به یکی از مهمترین میدانهای شکلگیری و تبادل اندیشه تبدیل شده است، اما در کنار این فرصت بزرگ، روندی نگرانکننده نیز در حال گسترش است: غلبهی محتوای سطحی، هیجانی و کمارزش بر محتوای تحلیلی، آموزشی و اندیشهمحور. این پدیده نهتنها بر کیفیت فرهنگی جامعه اثر گذاشته، بلکه مسیر شکلگیری افکار عمومی را نیز به سمت سطحینگری و واکنشگرایی سوق داده است.
ریشهی این وضعیت را باید در ترکیبی از عوامل فناورانه، روانی و فرهنگی جستوجو کرد.
الگوریتمهای شبکههای اجتماعی بر اساس منطق «اقتصاد توجه» طراحی شدهاند؛ هدف آنها حفظ کاربر از طریق تحریک احساسات است، نه ترویج آموزش و تفکر. چنین الگوریتمهایی محتوایی را برجسته میکنند که واکنش فوری برانگیزد؛ از همینرو ویدیوهای پرهیاهو، اخبار جنجالی و چالشهای نامتعارف بیش از مطالب تحلیلی دیده میشوند.
از سوی دیگر، کاهش آستانهی تولید محتوا با گسترش تلفنهای هوشمند سبب شده تولید محتوا آسان اما بیکیفیت شود. هر فرد در چند دقیقه میتواند چیزی منتشر کند؛ در نتیجه، حجم محتوا افزایش یافته اما میانگین کیفیت آن افت کرده است.
در بُعد روانی، فشارهای اجتماعی و نیاز به تخلیهی ذهنی، کاربران را به سمت محتوایی میکشاند که سرگرمکننده، سریع و فاقد عمق است. در این میان، بسیاری از اینفلوئنسرها نیز برای افزایش تعامل، آگاهانه یا ناخواسته در چرخهی تولید محتوای سطحی گرفتار شدهاند.
افزون بر این، نظام آموزشی و رسانهای ناکارآمد در پرورش تفکر انتقادی، جامعه را در برابر سیل محتوای بیارزش بیدفاع گذاشته است؛ ذهنی که از کودکی به پرسشگری و تحلیل عادت نکرده، توان تشخیص ارزش از هیاهو را از دست میدهد.
پیامدهای این روند گسترده و چندلایهاند: افت کیفیت فرهنگی و فکری جامعه، تضعیف تفکر انتقادی، کاهش سواد رسانهای و گسترش فریب شناختی. در چنین فضایی، ذهن انسان به مصرف محتوای سریع و زودگذر عادت میکند و توان تمرکز، تعمق و تحلیل را از دست میدهد. در سطح اجتماعی نیز معیار ارزش، از «اصالت و دانایی» به «بازدید و دنبالکننده» تغییر مییابد؛ چهرههای زرد جای اندیشمندان را میگیرند و سرمایهی فرهنگی جامعه فرسوده میشود.
برای مقابله با این پدیده، مجموعهای از اقدامات هماهنگ لازم است. در کوتاهمدت باید سواد رسانهای عمومی ارتقا یابد تا کاربران توان تشخیص و ارزیابی محتوا را پیدا کنند. آموزش تحلیلی در مدارس و رسانهها، نخستین گام در این مسیر است.
همزمان، حمایت هدفمند از تولیدکنندگان محتوای آموزشی و فرهنگی ضروری است تا محتوای باکیفیت بتواند در رقابت ناعادلانه با محتوای زرد دیده شود. از سوی دیگر، کاربران نیز باید بدانند که هر بازدید و لایک، رأیی به نفع نوعی از محتواست؛ بنابراین انتخاب آگاهانهی آنها میتواند مسیر الگوریتمها را تغییر دهد.
در بلندمدت اما، اصلاح ساختار پلتفرمها و بازنگری در نظام آموزشی اهمیت اساسی دارد. الگوریتمها باید بهجای پاداش دادن به هیجان و واکنش سریع، کیفیت، صحت و ارزش محتوای آموزشی را معیار قرار دهند. همزمان، نظامهای آموزشی باید از حفظمحوری فاصله بگیرند و مهارتهای تفکر انتقادی، تحلیل و پرسشگری را در دانشآموزان تقویت کنند.
در کنار این اصلاحات، ترویج فرهنگ گفتوگو و نقد سازنده در رسانهها و نهادهای فرهنگی، میتواند فضای عمومی را از هیاهو به سمت عقلانیت و تعادل بازگرداند.
اگر فضای مجازی قرار است بازتابی از جامعهی آگاه و پویا باشد، باید از چرخهی محتوای زرد و واکنشی عبور کند. بازسازی این فضا، تنها با آگاهی جمعی، مسئولیتپذیری کاربران و بازنگری در سازوکارهای فرهنگی و فناورانه ممکن است.
محمد رضایی : محمد رضایی : دکترای مهندسی پزشکی (دانشگاه تهران) – فعال اجتماعی و پژوهشگر

