مسائل اجتماعی

طوفان کف‌آلود: در عصر وایرال‌های بی‌ریشه، اندیشه به حاشیه رفته است

در روزگاری نه‌چندان دور، رسانه‌ها آینه‌ی جامعه بودند، گاه زلال و گاه غبارآلود، اما همواره تلاشی برای انعکاس حقیقت در دل داشتند. امروز اما، آنچه در فضای مجازی پیش چشممان می‌گذرد، بیشتر شبیه به طوفانی‌ست از کف و حباب: پرهیاهو، پرزرق‌وبرق، اما بی‌ریشه و بی‌مایه. در چنین میدانی، محتوای تحلیلی، آموزشی و فرهنگی مانند صدایی خفه در باد، شنیده نمی‌شود؛ و در این ناشنیده‌ماندن، خطری نهفته است که آرام و بی‌صدا، فرهنگ عمومی را فرسوده می‌کند.

روندهای توخالی و مغناطیس دیده‌شدن

شبکه‌های اجتماعی امروز، میدان مسابقه‌ای شده‌اند برای جلب توجه، نه برای انتقال معنا. الگوریتم‌ها، آن داوران بی‌چهره، پاداش را نه به اصالت و اعتبار محتوا، که به سرعت، تحریک احساسات و وایرال‌پذیری می‌دهند. در نتیجه، سازندگان محتوا؛ چه آگاهانه، چه ناآگاهانه خود را وادار به تقلید از الگوهایی می‌بینند که بیش از آنکه اندیشه‌برانگیز باشند، سرگرم‌کننده‌اند و بیشتر از آنکه دانایی بیفزایند، وقت می‌بلعند.

دلایل شکل‌گیری این پدیده

الگوریتم‌های سودمحور: فضای مجازی بر پایهٔ پلتفرم‌هایی ساخته شده که هدف نهایی‌شان افزایش ماندگاری کاربر است، نه ارتقای دانش عمومی. به همین دلیل، محتوایی که احساسات را برمی‌انگیزد (اعم از خشم، شگفتی، خنده یا ترس)، بیشتر دیده می‌شود.

فرهنگ مصرف لحظه‌ای: کاربران امروزی اغلب به دنبال پاسخ‌های سریع، ساده و فوری‌اند. مطالعه‌ی عمیق و تحلیل‌محور، نیازمند صرف زمان و تمرکز است؛ سرمایه‌هایی که کمتر کسی حاضر به پرداختشان است.

فقدان سواد رسانه‌ای: بسیاری از کاربران، توانایی تشخیص میان محتوای موثق و سطحی را ندارند. آنچه بیشتر دیده می‌شود، به‌ظاهر معتبرتر تلقی می‌شود؛ حال آن‌که حقیقت اغلب آرام‌تر از دروغ حرکت می‌کند.

پیامدهای اجتماعی و فرهنگی

زوال تفکر انتقادی: وقتی اکثریت محتوا، هیجانی و بدون عمق باشد، ذهن جامعه به تماشاگر تبدیل می‌شود، نه تحلیل‌گر. قدرت پرسشگری، به‌تدریج، جای خود را به واکنش‌های لحظه‌ای می‌دهد.

نابودی تدریجی سرمایه‌های فکری: نویسندگان، پژوهشگران، اساتید و اندیشه‌ورزان، زمانی‌که مخاطبی برای تولیدات جدی نمی‌یابند، دلسرد می‌شوند. سرمایه‌ی فکری جامعه، در سکوت، به حاشیه رانده می‌شود.

سطحی‌گرایی فرهنگی: فرهنگ عمومی، مانند رودخانه‌ای‌ست که اگر با باران معنا تغذیه نشود، به باتلاق تکرار و ابتذال می‌افتد. ترویج محتوای کم‌مایه، فرهنگ را سطحی و مصرفی می‌کند.

چه می‌توان کرد؟

آموزش گسترده‌ی سواد رسانه‌ای: از مدارس تا دانشگاه‌ها، از برنامه‌های تلویزیونی تا کمپین‌های اجتماعی، باید توانایی تحلیل و انتخاب محتوا را به جامعه آموخت.

حمایت از تولید محتوای ارزشمند: نهادهای فرهنگی و رسانه‌ای، به‌جای صرف هزینه برای تبلیغات بی‌هدف، باید به حمایت از سازندگان محتوای تحلیلی، آموزشی و پژوهشی بپردازند.

بازطراحی الگوریتم‌ها: فشار اجتماعی و مطالبه‌گری از پلتفرم‌ها برای تغییر سیاست‌هایشان، می‌تواند نوعی بازنگری در معیارهای دیده‌شدن محتوا ایجاد کند.

ساخت شبکه‌های مستقل فکری: منتقدان، نویسندگان و فرهیختگان می‌توانند با تشکیل اجتماعات محتوایی مستقل، فارغ از ترندها و الگوریتم‌ها، بستری برای مخاطبان جدی فراهم کنند.

جهان دیجیتال، همان‌قدر که فرصت است، تهدید نیز هست. در این کارزار پرهیاهو، ما انتخاب‌گراییم: می‌توانیم یا به موج‌های رنگارنگ کف‌آلود دل‌خوش کنیم، یا در ژرفای اندیشه غواصی کنیم و گنج حقیقت را بازیابیم. شاید زمان آن رسیده باشد که بار دیگر، ارزش سکوتِ متفکرانه را بر فریاد بی‌مایه ترجیح دهیم.

چیاکو نظری : دکترای علوم زیستی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *