مسائل اجتماعی

سلامت روان، کلید توسعه انسانی

سلامت روان، جوهره‌ی توسعه‌ی واقعی است؛ نه به عنوان پیامد، بلکه به عنوان بنیان آن. توسعه، صرفاً یک فرایند اقتصادی یا مدیریتی نیست؛ پدیده‌ای انسانی، چندبعدی و اخلاقی است که رشد روان، فرهنگ، معنا و خلاقیت را در کنار پیشرفت مادی دنبال می‌کند.

جامعه‌ای توسعه‌یافته نه با میزان تولید و مصرف، بلکه با توانایی افرادش در زیستن با معنا، همدلی و آرامش سنجیده می‌شود. در غیاب این بُعد انسانی، هر شاخص اقتصادی در نهایت به فرسایش روانی و گسست جمعی منجر می‌شود.

در روان‌شناسی رشد و رفتار جمعی، توسعه‌ی واقعی زمانی رخ می‌دهد که انسان‌ها در سه بستر اساسی رشد کنند: آگاهی، هیجان و معنا. آگاهی، توان دیدن و فهمیدن واقعیت است بدون فرار از آن. هیجان، قدرت تنظیم احساس در بستر اخلاق و ارتباط است. معنا، حرکت از زیستن صرف به زیستن همراه با هدف و ارزش. جوامعی که این سه محور را در ساختار فرهنگی خود پرورش می‌دهند، دارای سرمایه‌ی روانی بالاتری هستند؛ یعنی امید، تاب‌آوری و احساس کنترل بیشتری نسبت به سرنوشت جمعی دارند.

از منظر جامعه‌نگر، سلامت روان یک شاخص زیربنایی برای توسعه است. انسان‌های با ثبات روانی، خلاق‌تر، مسئول‌تر و مشارکت‌پذیرترند.

آنان ظرفیت تحمل ابهام، گفت‌وگو، و پذیرش تفاوت را دارا هستند؛ مؤلفه‌هایی که برای توسعه‌ی فرهنگی و اجتماعی حیاتی‌اند. در مقابل، توسعه‌ای که فقط بر رشد اقتصادی تمرکز کند، منجر به شکل‌گیری آنچه روان‌شناسان اجتماعی «خستگی وجودی جمعی» می‌نامند، می‌شود.

در چنین وضعیت‌هایی، افراد موفق‌تر می‌شوند اما ناخشنودتر؛ روابط سرد و ابزاری، معنا کم‌رنگ، و اعتماد اجتماعی شکننده می‌گردد. این توسعه، ظاهراً پیش‌رونده است اما در عمق، انسان را از خود و دیگری جدا می‌کند.

توسعه‌ی انسانی، به معنای ارتقای همه‌ی ظرفیت‌های انسان است؛ ذهنی، هیجانی، اجتماعی و اخلاقی. به همین دلیل مفهوم «عدالت روانی» در توسعه نقشی بنیادین دارد.

عدالت روانی یعنی همه‌ی افراد جامعه فرصت تجربه‌ی رشد، حمایت و شنیده‌شدن داشته باشند؛ هیچ گروهی، جنسیتی یا قشری از حق آرامش، معنا و حمایت محروم نماند. در فقدان این عدالت، حتی موفق‌ترین ساختارهای اقتصادی و علمی، فرسوده و ناپایدار می‌شوند.

در سطوح فرهنگی، توسعه زمانی پایدار است که سواد هیجانی و اخلاق گفت‌وگویی بخشی از فرهنگ عمومی باشد.

توان تنظیم هیجان در بحران‌ها، مهارت همدلی و مسئولیت‌پذیری اجتماعی، زیرساخت‌های روانیِ توسعه‌اند. جامعه‌ای که در آن اضطراب، ناامیدی و خشم مزمن به رفتارهای روزمره نشت کرده، نمی‌تواند در مسیر رشد سالم حرکت کند؛ حتی اگر شاخص‌های مادی‌اش افزایش یابد. توسعه‌ی بدون آرامش درونی، توسعه‌ی ظاهری است.

از دیدگاه فلسفه‌ی معنا در روان‌شناسی، انسان توسعه‌یافته کسی است که نه تنها زندگی کارآمدی دارد، بلکه رابطه‌ی درونی سالمی با ارزش‌هایش برقرار کرده است.

به تعبیر فرانکل، رشد بدون معنا، پوچ‌سازی مدرن است؛ نوعی بی‌جهتی روانی که در نهایت به بحران هویت و فروپاشی اخلاقی ختم می‌شود. این رخداد در سطح جمعی نیز اتفاق می‌افتد: ملت‌ها و فرهنگ‌هایی که معنا را قربانی رقابت یا مصرف‌گرایی می‌کنند، دیر یا زود با تهی‌بودگی روانی همگانی مواجه می‌شوند.

ما باید بدانیم: توسعه و سلامت روان، در نهایت دو مسیر یک هدف‌اند: رشد انسان. توسعه‌ی واقعی از ذهن و روان آغاز می‌شود، از بلوغ هیجانی و کیفیت ارتباطات انسانی.

هیچ سازمان، نهاد یا سیاست اقتصادی نمی‌تواند جایگزین این بستر شود مگر اینکه خود، بر پایه‌ی فهم روان‌شناختی بنا شده باشد. به همین دلیل، سنجش اثر روانی هر طرح توسعه نسبت به جامعه، ضرورتی حیاتی است؛ مانند اندازه‌گیری بازده‌ی اقتصادی، باید بازده‌ی هیجانی و اخلاقی نیز اندازه‌گیری شود.

برای پیوند سالم میان توسعه و سلامت روان، جامعه باید نظام آموزش هیجانی را از کودکی آغاز کند، نهادهای مقاومت روانی و تاب‌آوری جمعی ایجاد نماید، و سیاست‌های رفاه را با رشد معنا و اخلاق همراه سازد.

توسعه‌ی انسان‌محور یعنی ظهور انسان‌هایی که خود را در تعامل سازنده با دیگران تجربه می‌کنند؛ نه در رقابت و حذف متقابل.

در پایان، توسعه‌ی انسانی سفری از بیرون به درون است. اگر سلامت روان، آرامش، و معنا در مرکز این سفر نباشند، رشد مادی تنها صورت پیشرفت را دارد و نه جوهر آن.

جامعه‌ای توسعه‌یافته، جامعه‌ای است که انسان بتواند در آن با خود در صلح، با دیگری در احترام، و با زندگی در معنا باشد، و همین سلامت روانی و اخلاقی، حقیقی‌ترین نشانه‌ی توسعه‌ی پایدار است.

مجید زارغی : مشاور و نایب دبیر اتحادیه علمی روان شناسی و مشاوره ایران

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *