مسائل اجتماعی

فراگیری، شعاری زیبا با واقعیت تلخ

در شعارها، «مدرسه‌ی فراگیر» مکانی است که همه‌ی کودکان، صرف‌نظر از تفاوت‌ها و شرایط جسمی یا ذهنی‌شان، در کنار یکدیگر درس می‌خوانند و رشد می‌کنند. اما واقعیت در مدارس ما چیز دیگری است؛ هنوز فراگیری در حد چند جمله‌ی زیبا در بنرهای مناسبتی باقی مانده و در عمل، بسیاری از کودکان دارای معلولیت از حق حضور برابر در فضای آموزشی محروم‌اند.

وقتی تفاوت به «مشکل» تبدیل می‌شود

در بسیاری از مدارس، نگاه به کودک دارای معلولیت هنوز از جنس ترحم یا ناتوانی است.
کودکی که روی ویلچر می‌نشیند، یا دیرتر از دیگران یاد می‌گیرد، اغلب به عنوان «دانش‌آموز خاص» برچسب می‌خورد نه «دانش‌آموزی برابر».
به‌جای آنکه محیط مدرسه برای او مناسب‌سازی شود، از والدین خواسته می‌شود او را به مدرسه‌ای دیگر ببرند؛ گویی تفاوت، نوعی مزاحمت است که باید از محیط آموزشی حذف شود.

این رویکرد فقط نشانه‌ی کمبود امکانات نیست؛ نشان‌دهنده‌ی فقدان درک فرهنگی از مفهوم عدالت آموزشی است.

مناسب‌سازی فضا کافی نیست؛ ذهن‌ها باید مناسب‌سازی شوند

مسئولان بارها از مناسب‌سازی مدارس سخن گفته‌اند؛ اما هنوز بسیاری از مدارس، فاقد رمپ، امکانات حرکتی و معلمان آموزش‌دیده‌اند.
با این حال، مهم‌تر از نبود زیرساخت، نبود درک انسانی است.
چه فایده دارد مدرسه رمپ داشته باشد، اگر معلمی نداند چگونه باید با کودک ناشنوا، نابینا یا دارای معلولیت حرکتی تعامل کند؟

فراگیر بودن مدرسه فقط به معماری ساختمان مربوط نیست؛ به معماری ذهن جامعه وابسته است.

کودک دارای معلولیت، دانش‌آموز است نه «مهمان»

در برخی مدارس، حضور کودکان دارای معلولیت بیشتر شبیه حضور «مهمان» است تا «دانش‌آموز».
آن‌ها در برنامه‌های گروهی، فعالیت‌های ورزشی یا مراسم‌های مدرسه کنار گذاشته می‌شوند، و نگاه ترحم‌آمیز جای تعامل طبیعی را می‌گیرد.

در حالی‌که این کودکان پیش از هر چیز، کودک‌اند، با آرزو، استعداد و حق برابر برای یادگیری.
معلولیت نباید مجوز حذف یا جداسازی باشد.

فراگیری از کلاس شروع نمی‌شود، از فرهنگ جامعه آغاز می‌شود

نمی‌توان از مدرسه انتظار داشت فراگیر باشد، وقتی جامعه هنوز پذیرای تفاوت نیست.
وقتی خانواده‌ها به فرزندانشان می‌گویند:
«با او بازی نکن، مریض است!»
یا رسانه‌ها افراد دارای معلولیت را فقط در مناسبت‌ها به نمایش می‌گذارند، چطور می‌توان انتظار داشت دانش‌آموزان تفاوت را بپذیرند؟

فرهنگ فراگیر یعنی آموزش از همان سال‌های ابتدایی که تفاوت، تهدید نیست بلکه تنوع انسانی است.

آموزش برابر، لطف نیست؛ حق است

آموزش برابر برای کودکان دارای معلولیت، لطف یا امتیاز ویژه نیست؛ حق قانونی و انسانی آن‌هاست.
اما نظام آموزشی ما هنوز برای «کودک استاندارد» طراحی شده است.
برنامه‌های درسی، فضاهای فیزیکی و حتی ارزشیابی تحصیلی، به جای انعطاف‌پذیری، بر اساس میانگین‌ها تنظیم شده‌اند.

وقتی عدالت آموزشی قربانی آمار و میانگین می‌شود، نتیجه، حذف تدریجی کودکانی است که فقط «متفاوت»اند، نه «ناتوان».

نتیجه‌گیری: فراگیر شدن، با تغییر ذهن‌ها ممکن است

ساخت مدرسه‌ی فراگیر فقط با رمپ و آسانسور ممکن نمی‌شود.
باید ذهن‌هایی تازه ساخت؛ ذهن‌هایی که باور دارند آموزش برای همه است، نه فقط برای گروهی خاص.
باید معلمانی تربیت شوند که تفاوت را بخشی طبیعی از انسان بدانند، نه مانعی برای آموزش.

کودک دارای معلولیت، باری بر دوش نظام آموزشی نیست؛
او آیینه‌ی میزان انسانیت، عدالت و بلوغ فرهنگی ماست.
اگر هنوز نتوانسته‌ایم او را در کلاس، در بازی و در زندگی روزمره ببینیم،
مشکل از او نیست؛ از مدرسه‌ای است که هنوز یاد نگرفته “فراگیر” باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *