شهرهای خاموش: نگاهی به حقوق فراموششده معلولان در معماری زندگی روزمره
شهر، این ارگانیسم پیچیده و پویا، تنها از سنگ و سیمان ساخته نشده است؛ بلکه از تاروپود انسانیای بافته شده که نفس میکشد، حرکت میکند و زندگی میسازد. اما در هیاهوی توسعه و زیباییشناسی معماری مدرن، صدای بخشی از این تاروپود اغلب ناشنیده میماند: صدای شهروندانی که دنیا را از پشت چرخهایش، با نوک عصای سفیدش یا از ورای سکوتش تجربه میکنند. احترام به حقوق شهروندی معلولان و توانخواهان، فراتر از شعارهای کلیشهای، نیازمند بازتعریف «شهروندی» و «دسترسی» در کالبد شهر است. این احترام، نه یک لطف، که یک «حق بنیادین» و معیاری نهایی برای سنجش تمدن یک جامعه است.
از حق دسترسی تا حق تعلّق: گذر از نگاه فنی به نگاه انسانی
اغلب، بحث از معلولیت، محدود به «رمپ» و «آسانسور» میشود. بیشک این موارد، پایههای ضروری و فنی «دسترسی» (Accessibility) هستند. اما احترام واقعی زمانی آغاز میشود که این مفاهیم فنی را به مثابه پلی برای تحقق «حق تعلّق» (The Right to Belonging) ببینیم. یک رمپ تنها یک سطح شیبدار نیست، بلکه مجرایی است برای مشارکت یک شهروند در حیات اجتماعی. یک علائم بریل بر روی دکمه آسانسور، تنها یک برجستگی نیست، بلکه چشمهایی است که به یک فرد نابینا اجازه میدهد مستقل و با کرامت، مسیر خود را انتخاب کند.
این نگاه، ما را از پارادایم صرفاً «مهندسی» به سمت پارادایم «انسانمحور» (Human-Centered Design) سوق میدهد. در این پارادایم، شهر نه برای یک شهروند فرضیِ «سالم و کامل»، که برای تنوع بیپایان بدنهای انسانی طراحی میشود. پیادهروی که برای یک فرد دارای معلولیت حرکتی قابل استفاده باشد، برای والدینی که کالسکه کودک را هُل میدهند، برای فرد مسنی که با واکر حرکت میکند یا حتی برای کسی که چمدانش را میکشد نیز مناسبتر و ایمنتر است. این همان «طراحی جهانشمول» (Universal Design) است که نه تنها محدودیتها را از بین میبرد، که تجربهای غنیتر برای تمامی شهروندان خلق میکند.
ناتوانی در کجاست؟ در فرد یا در طراحی جامعه؟
مدل اجتماعی معلولیت (Social Model of Disability) به ما میآموزد که ناتوانی، نه یک ویژگی ذاتی فرد، که محصول مستقیم موانعی است که جامعه ایجاد میکند. فردی که از ویلچر استفاده میکند به دلیل «پله» است که ناتوان میشود، نه به خاطر شرایط جسمانی خود. فرد نابینا به دلیل نبود علائم صوتی در تقاطعهاست که در traversing the city دچار مشکل میشود.
بنابراین، احترام به حقوق این شهروندان، مستلزم یک بازنگری بنیادین در نهادها و فضاهای شهری است. این احترام در اقداماتی همچون:
حملونقل عمومی فراگیر: اتوبوسهای مجهز به رمپ، ایستگاههای مترو با آسانسورهای فعال و اطلاعرسانی صوتی و تصویری. فناوریهای توانمندساز: توسعه اپلیکیشنهایی که مسیرهای accessible را نشان میدهند، یا استفاده از واقعیت افزوده برای کمک به ناوبری افراد دارای معلولیتهای ذهنی.
عدالت در اشتغال و آموزش: ایجاد محیطهای کاری و آموزشی انعطافپذیر که استعدادها را به جای تمرکز بر محدودیتها، شکوفا میکنند.
_ بازتعریف زبان و فرهنگ: ترویج زبانی که بر «فرد» تأکید کند نه بر معلولیت (فرد دارای معلولیت، نه فرد معلول) و حذف کلیشههای تحقیرآمیز از ادبیات روزمره و رسانهها.
تمدن شهری: وقتی که کرامت بر آسفالت میچربد
سنجش تمدن یک شهر را نه در بلندای آسمانخراشهایش، که در نحوه رفتارش با ضعیفترین شهروندان باید جست. احترام به حقوق معلولان، آزمونی است برای ادعای دموکراسی و برابری. شهری که در آن یک کودک دارای اوتیسم بتواند بدون ترس از قضاوت در پارک بازی کند، یا کهنسالی بر روی ویلچر بتواند بدون دردسر از کتابخانهای بازدید کند، شهری است که تمدن را نه در موزهها، که در خیابانهایش به نمایش گذاشته است.
این مسیر، تنها با تصویب قوانین (که البته ضروری است) به پایان نمیرسد. بلکه نیازمند یک «انقلاب فرهنگی» است؛ انقلابی که در آن هر شهروند، خود را مسئول دسترسی و احترام به همنوعانش بداند. وقتی که یک مغازهدار به طور خودجوش سکو جلوی مغازه خود را حذف میکند، وقتی که رهگذری به جای دلسوزی، اقدام به کمک عملی برای عبور از یک مانع میکند، و وقتی که مدیر یک سینما به فکر نصب سیستم شنیداری برای ناشنوایان میافتد، آنگاه میتوان گفت که شهر، نه به عنوان یک مجموعه فیزیکی، که به عنوان یک جامعه زنده، در حال احترام گذاشتن به تمامی اعضای خود است.
به یاد داشته باشیم، شهری که برای همه قابل زندگی باشد، شهری است که در نهایت برای هر کسی بهتر زندگی میکند. ساختن چنین شهری، نه هزینه، که سرمایهگذاری بر روی کرامت انسانی و آیندهای مشترک است.
چیاکو نظری : دکترای علوم زیستی